محسن کریمی در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:
استقلال خانه خودمان است و من همه‌جوره و قلبا این تیم را دوست دارم. داروندارم را از استقلال می‌بینم. من خودم را عضو این باشگاه می‌دانم و هرچیزی از زندگی دارم، از استقلال است. هرگز یادم نمی‌رود که چه در این تیم باشم و چه نباشم هرچه دارم از این تیم و هوادارانش است.
  • ۱۳۹۹-۰۶-۳۰ - ۰۸:۳۰
  • 00
محسن کریمی در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:
چه باشم و چه نباشم، مدیون استقلال هستم/ خدا را خوش نمی‌آید که برنگردم و حقم را نگیرم
چه باشم و چه نباشم، مدیون استقلال هستم/ خدا را خوش نمی‌آید که برنگردم و حقم را نگیرم

به گزارش «فرهیختگان»، ۲۹ شهریور محسن کریمی، هافبک مهاجم جوان استقلال ۲۶ سالگی‌اش تمام شده و وارد ۲۷ سالگی شد. در این مدت و در بیشتر فواصل این هافبک ریزنقش و گلزن به‌خاطر مصدومیت از میادین دور ماند اما حالا تمام عزمش را جزم کرده تا بتواند دوباره درخشش در مستطیل سبز را آغاز کرده و یک‌بار دیگر امیدها را زنده کند. به همین بهانه با او تماس گرفتیم ولی به‌خاطر شرایط حساس استقلال و این موضوع که قراردادش با این تیم به پایان رسیده، خیلی تمایلی به صحبت کردن درخصوص قراردادش با آبی‌پوشان و شرایط این تیم نداشت، بااین‌حال قول دادیم تا خارج از فضای حاشیه‌های مرسوم در فوتبال به بهانه تولدش یک گپ‌وگفت متفاوت را با او انجام دهیم. به آینده امیدوار است و می‌خواهد برگردد و حقش را بگیرد. درخصوص گذشته و اتفاقات تلخی که برایش رخ داده هم خیلی گلایه‌ای ندارد و این سرنوشت را پذیرفته و می‌گوید خدا صبر آن را به وی داده است. او همچنین معتقد است فصل گذشته می‌شد اتفاقات قشنگ‌تری برای استقلال رخ دهد. با این پیش‌زمینه گفت‌وگوی «فرهیختگان» با محسن کریمی را در ادامه می‌خوانید.

متولد چه سالی هستی و وارد چندمین سال زندگی‌ات شده‌ای؟

متولد ۷۳ هستم و وارد ۲۷ سالگی شده‌ام.

چند سال است که پیراهن استقلال را می‌پوشی؟

 از سال ۱۳۹۲ و نیم‌فصل دوم رقابت‌ها لباس این تیم را بر تن کردم، هرچند از سال ۸۹ در تیم پایه‌های استقلال حضور داشتم و با این حساب، ۱۰ سالی می‌شود با این تیم زندگی می‌کنم.

اولین بازی‌ات را به یاد داری؟

بله، زمان آقای قلعه‌نویی مقابل نفت تهران برای اولین‌بار در فصل سیزدهم برای استقلال به میدان رفتم و این دیدار با تساوی یک بر یک به پایان رسید و عملکرد خوبی هم داشتم.

 اولین گلت با پیراهن استقلال چطور؟

بله، آن را هم به یاد دارم؛ به استقلال اهواز در اهواز گل زدم و یادم می‌آید به‌عنوان بازیکن تعویضی به زمین رفته بودم و این بازی را بردیم. در وقت‌های اضافه این اتفاق افتاد و اتفاقا در لحظات پایانی یک تک‌به‌تک صددرصد را هم خراب کردم.

در این چند سال حضور، کدام بازی و کدام گل بیشتر از همه به تو چسبیده است؟

هر گلی که می‌زدم خداوکیلی از آن لذت می‌بردم و از شادی بعد از گل واقعا با تمام وجود لذت می‌بردم، بااین‌حال هت‌تریک مقابل نفت آبادان یک لذت دیگر برایم داشت، چون بعد از آسیب‌دیدگی اولین بازی‌ام بود و صحبت‌هایی نیز درخصوص تیم ملی خیلی نیمه نامحسوس شنیده و پاسپورتم را هم داده بودم و بسیار انگیزه داشتم و شرایط بسیار عالی بود اما متاسفانه بلافاصله بعد از آن موضوع که حتی کارهایم را کرده‌ بودم دوباره چند وقت بعد رباطم پاره شد و 11 ماه خانه‌نشین شدم و بعد هم مجبور شدم کتفم را جراحی کنم.

لقب تو چه بود؟

 به من مورچه اتمی می‌گفتند.

این لقب برای سیروس دین‌محمدی نبود؟

 نمی‌دانم اما به آقا سیروس هم می‌خورد چنین لقبی داشته باشد.

خیلی بدشانس بودی و در این سال‌ها زیاد مصدوم شدی و آن‌طور که باید به حقت نرسیدی، هرچند در این سال‌ها بسیاری از کارشناسان این‌طور عنوان کردند که چون از لحاظ فیزیکی ضعیف هستی این‌قدر مصدوم می‌شوی.

تا مدتی مشکل مصدومیت‌های من بدنی بود. چون فیزیک و استایل من به همین شکل است و به قول فوتبالی‌ها توپر نیستم. اگر این اتفاق برایم می‌افتاد یک چیزهای دیگر را از دست می‌دادم. استایل بدن من این شکلی است و هرچقدر هم به خودم برسم، تغییری نمی‌کند و همین شکلی می‌ماند. ولی بدن من مشکل ندارد. چطور من قبلا آن‌قدر آسیب نمی‌دیدم؟ چرا پشت‌سر هم از یک سالی این اتفاقات برای من آغاز شد و مدام مصدوم شدم؟

دلیلش چه بود؟

چون ذهنم درگیر بود، آن هم به‌خاطر یک‌سری اتفاقات. مطمئن باشید قوی‌ترین چیز برای بدن انسان یک ذهن قوی و آماده است و اگر یک ذهن آمادگی داشته باشد، شرایط و عملکرد هم مطلوب می‌شود. یک‌بار حتی بعد از مصدومیتم به خارج از کشور رفته و تست‌های لازم را دادم و هیچ مورد جسمی و فیزیکی نداشتم و دوباره به فوتبال برگشتم اما همه به من می‌گفتند تو مشکل بدنی نداری و این‌طور نیست که بدنت ضعیف باشد اما یک‌سری اتفاقات افتاد که ذهنم را درگیر کرد.

اتفاقات فوتبالی یا زندگی شخصی برایت دغدغه فکری درست کرده بود؟

 بیشتر فوتبالی بود. حتما برای همه فوتبالیست‌ها پیش آمده که در یک مقطعی که اصلا فکرش را نمی‌کنند و خیلی آماده هستند به‌یکباره آسیب می‌بینند و من هم همین‌طور شدم و پیش خود فکر می‌کردم الان که بدنم آماده است چرا باید مصدوم شوم و چرا باید ناگهان این اتفاقات بیفتد. این ذهنیت به من یک استرس بزرگ وارد می‌کرد که نکند دوباره مصدوم شوم و این اتفاق می‌افتاد و این سوال پیش می‌آمد که چرا این‌طور شد و این درحالی بود که من در آن مقطع و در زمان که آقای کی‌روش به‌عنوان سرمربی تیم ملی بودند به اردوی تیم ملی هم رسیدم و حتی در پایان اردو با کی‌روش صحبت کردیم و قرار شد به اردوی بعدی هم بروم که دوباره آسیب دیدم. این درحالی بود که شرایط و همه‌چیز خوب و عالی بود و دوباره اما به‌خاطر مصدومیت دو ماه را از دست دادم. این موضوع خیلی برایم سنگین بود، چون می‌شد اتفاقات بهتری برایم در اوج آمادگی بیفتد اما دوباره ناگهان مصدوم می‌شدم.

یک سال از پرتغال پیشنهاد داشتی ولی لژیونر نشدی؛ چرا؟

در فصل 96-95 در شرف این انتقال بودم و حتی می‌خواستم رضایتنامه‌ام را از استقلال بگیرم که اتفاقا پول خوبی هم از این انتقال به باشگاه می‌رسید اما چون پنجره نقل‌وانتقالات بسته شده بود درنهایت باشگاه هم رضایتنامه نداد و این پروسه لژیونر شدن مرا متوقف کرد و در استقلال ماندم. بعد از آن هم دوباره مصدوم شدم و پایم را جراحی کردم و به آسیب‌دیدگی‌های بزرگ از آن زمان به بعد رسیدم. این‌سری هم که رباط پای دیگرم پاره شد و به جز یک کتف و یک زانویم، این‌بار یک زانوی دیگرم را عمل جراحی کردم که البته از لحاظ زانوها شرایطم شبیه داریوش شجاعیان شد.

با وجود اینکه در یک زمان تقریبا با شجاعیان مصدوم شدی، داریوش مدت‌هاست در تمرین استقلال آماده شده و مهیای بازگشت به میدان است. تو چرا آن‌قدر دیرتر از این بازیکن آماده شده‌ای؟

 به این دلیل که من به‌خاطر مشکلات شخصی دو ماه زانویم را دیرتر عمل کردم، بااین‌حال الان هم دو ماهی می‌شود که بدنم آماده است و چون بازی نکردم همه فکر می‌کنند مشکل جسمانی به‌خاطر مصدومیتم دارم اما بسیار آماده‌ام و دیگر خداراشکر مشکل خاصی ندارم و مصدومیت هم کاملا برطرف شده است. همان‌طور که گفتم به‌خاطر برخی مشکلات عملم، دو ماه تعویق افتاد اما اگر همان زمان عمل می‌کردم مطمئنا به نیم‌فصل دوم رقابت‌ها رسیده و می‌توانستم استقلال را همراهی کنم ولی به‌خاطر برخی مشکلات عمل جراحی‌ام دو ماه و نیم عقب افتاد.

مشکل کتف تو هم شبیه مشکل کامیابی‌نیا بود و مدام در می‌رفت؟

 بله، خدا این اتفاق را سر هیچ‌کس نیاورد، چون اگر کتف کسی در برود، مطمئن باشید باید عمل جراحی کند تا این مشکل حل شود، درغیر این‌صورت مدام با آن دست‌وپنجه نرم خواهد کرد. کامیابی‌نیا را می‌دیدید که هر بازی کارش به بیمارستان می‌کشید. در کل این مشکل را باید با جراحی برطرف کرد تا خیال آدم برطرف شود.

10 سال پیراهن استقلال را پوشیدی. بعد از این همه سال و به‌خاطر اتفاقاتی که افتاده، از این موضوع هیچ‌گاه پشیمان نشدی یا اینکه مثلا ورزش فوتبال را انتخاب کردی؟

خیر، اتفاقا تازه از نظر خودم کارم شروع شده است. اگر آدم ضعیفی بودم تنهایی نمی‌آمدم تا حقم را از این فوتبال بگیرم، آن هم از تیم بزرگی مثل استقلال. بعد از سال‌ها اولین بازیکنی بودم که از تیم‌های پایه به تیم بزرگسالان اضافه شده و در همان سال اول با وجود ۸ بازیکن ملی‌پوش در زمان آقای قلعه‌نویی به ترکیب اصلی تیم رسیدم؛ بازیکنانی مثل حیدری، صادقی، رحمتی، بیک‌زاده، تیموریان و... . وقتی در چنین تیمی در ترکیب فیکس قرار می‌گیرید یعنی کار بزرگی انجام شده، آن هم با سن کمی که داشتم. من در آن سن توانستم خود را به‌خوبی نشان بدهم و این اتفاق کمی نبود اما کلا مصدومیت باعث شد تا بزرگ‌تر شوم و اگر این اتفاقات نمی‌افتاد شاید من ضربه بزرگ‌تری از آسیب‌دیدگی می‌خوردم و کلا فوتبالم به فنا می‌رفت و خراب می‌شدم اما خیلی چیزها را الان بهتر می‌فهمم و خیلی افراد را می‌شناسم. نمی‌توانم بگویم بد بوده، چون چیز خودخواسته‌ای نبوده. الان هم بالاخره هواداران گله دارند و این موضوع طبیعی است اما چیزی دست من نیست. من رباط پاره کردم، آن هم دوبار. درغیر این‌صورت اگر دست من بود دوست داشتم همین فردا به زمین مسابقه برمی‌گشتم و استقلال را همراهی می‌کردم. اما وقتی رباط پاره است چطور می‌توانستم این کار را انجام دهم؟

پس این‌طور می‌توان فکر کرد که وقتی بین ۸ بازیکن ملی‌پوش فیکس شدی توقعت این بود که در سال‌های بعد هم در ترکیب ثابت قرار گرفته و همچنان پیشرفت کنی اما مربیان بعدی تو را نیمکت‌نشین کردند و همین موضوع ذهن تو را خراب کرد و اتفاقات بعدی هم باعث مصدومیت‌هایت شد!

بله، این موضوع هم بی‌تاثیر نبود اما من هر زمان آماده بودم در ترکیب اصلی بازی بوده و به استقلال هم کمک کردم اما یک زمانی که به آسیب‌های کوچک افتادم بالاخره تا می‌خواستم به شرایط آمادگی برسم و به ترکیب برسم یک وقفه می‌افتاد و همین موضوع یک مقدار کار را بالا پایین می‌کرد. آن موضوع نرفتنم به پرتغال بابت پیشنهادی که داشتم روی انگیزه و عملکرد و ذهنیتم در آن زمان خیلی تاثیرگذار بود و از این جهت خیلی ضربه خوردم چون امیدوار بودم لژیونر شوم و بتوانم استارت یک شرایط خوب را بزنم، آن هم در یک کشور اروپایی. شرایطم در آن سال فوق‌العاده خوب بود اما قسمت بود که این اتفاق نیفتد. ان‌شاءالله از الان به بعد جبران می‌کنم.

به‌خاطر فیزیک و نحوه بازی‌ات در سال‌های ابتدایی این نوید را می‌دادی که یک بازیکن بزرگ و یک پدیده به استقلال آمده و می‌تواند سال‌های سال با پیراهن این تیم بدرخشد اما مصدومیت‌های پی‌درپی کارت را خراب کرد.

 اتفاقا این صحبت‌ها به من هم انگیزه می‌داد، بااین‌حال من در آن زمان خیلی هم به این مسائل توجه نمی‌کردم، چون این به‌به و چه‌چه‌ها یک زمانی هست و یک زمانی هم عکس این موضوع اتفاق می‌افتد و همه منتقد می‌شوند. من کار خود را می‌کردم اما همیشه آن‌طور که فکر می‌کنید کارها پیش نمی‌رود و یکباره جاهایی به شما تلنگری می‌خورد اما تلنگر ما مثل بعضی‌ها عادی نبود و برای ما بسیار سنگین‌تر از این حرف‌ها بود اما مطمئنم وقتی خدا شرایط سختی را به شما می‌دهد یک چیز قوی‌تر را به شما می‌دهد. این موضوع در من هم صدق می‌کند و من به خودم و خدای خود ایمان دارم. ان‌شاءالله یک روز همه این نبودن‌ها جبران می‌شود.

 شاید چون زیادی سر به زیر و ماخوذ به حیا هستی، هیچ‌وقت نتوانستی در این فوتبال حقت را بگیری.

این‌طور نیست و به صحبت کردن نبود. اینکه الان من صحبت کنم و بگویم فلان و چنانم اما در زمین جور دیگری باشم، چه فایده‌ای دارد؟ شما باید در زمین حرف‌تان را بزنید، دیگر اگر بقیه بخواهند حرف بزنند خودشان می‌دانند دیگر نیازی نیست که حتما این حرف زبانی باشد، چون معتقدم در فوتبال باید در زمین حرفت را بزنی و اعتقاد من همیشه این موضوع بوده است و دلیلی نمی‌دیدم زیاد حرف بزنم. وقتی هم که آسیب دیدم یک‌سری‌ من را کوبیدند و یک‌سری‌ حرف‌های دیگری می‌زدند اما باز هم دلیلی نمی‌دیدم که جواب بدهم، چون پیش خود می‌گفتم شاید حق دارند چون از دید خودشان صحبت می‌کنند و همه جانبه این موضوع را نمی‌بینند و هیچ موقع نمی‌فهمیدند که من در چه شرایط سختی بودم. بالاخره هستند افرادی که انتقاد می‌کنند اما وقتی آدم یک کار را شروع می‌کند باید همه عواقبش را درنظر بگیرد. آسیب‌دیدگی برای همه فوتبالیست‌ها هست و نمی‌شود شما زیر باران بروی ولی خیس نشوی. فوتبالیست هم همین است و یک‌سری فوتبالیست‌ها بیشتر آسیب می‌بینند، یک‌سری دیگر کمتر. اما فوتبالیستی نیست که بگوید اصلا مصدوم نشده‌ام و همه یک دوره آسیب‌دیدگی را سپری کرده‌اند اما برخی سبک‌تر و عده‌ای سنگین‌تر. من متاسفانه روی دور سنگین افتادم. این اتفاقاتی بود که برای من افتاد. من اهل صحبت کردن نبودم که بخواهم همه‌چیز را بزرگ کرده و آن را در بوق و کرنا کنم یا بخواهم پاسخ منتقدان را بدهم که چرا برخی حرف‌ها را زده‌اند. من اگر دنبال حق خودم باشم یک روز دوباره برمی‌گردم و حقم را می‌گیرم.

دوباره برمی‌گردی و حقت را می‌گیری با همین قدرت می‌گویی؟

صددرصد. خدا را خوش نمی‌آید که من برنگردم و حقم را نگیرم! من جوان هستم و حالا حالاها جای کار دارم و هنوز مانده تا در فوتبال کار در بیاورم.

با لباس استقلال این اتفاق می‌افتد یا تیم‌های دیگر؟

حالا هرچه قسمت من باشد، همان خواهد شد. استقلال که خانه خودمان است و من همه‌جوره و قلبا این تیم را دوست دارم. داروندارم را از استقلال می‌بینم. من خودم را عضو این باشگاه می‌دانم و هرچیزی از زندگی دارم، از استقلال است. هرگز یادم نمی‌رود که چه در این تیم باشم و چه نباشم هرچه دارم از این تیم و هوادارانش است.

این اتفاقات زندگی تو شبیه چه چیزی است، مثلا کتاب یا فیلم یا سریال و یا یک شخصیت؟

نمی‌دانم هرچه هست، عجیب و غریب است اما باز هم تاکید می‌کنم وقتی خدا انسان را در یک شرایط سخت قرار می‌دهد صبرش را هم می‌دهد که به من این صبر را عطا کرد. شما فکر کن مدام انتقاد بشنوی اما سکوت کنی و نتوانی حرف بزنی چون حرفی نداری و فقط حرفت را کسانی می‌فهمند که شرایط تو را درک کنند و کسانی که درک ندارند نمی‌توانند این صحبت‌ها را بفهمند. در این مدت حرف‌های غیرمنطقی زیادی بوده. این اتفاقات دست من نبود مگر می‌شود کسی را پیدا کرد که بگوید من قرارداد می‌بندم اما بعد از این کار بیایید و رباطم را پاره کنید ولی پولم را در قبال آن بدهید. چه کسی از این کار خوشش می‌آید؟ شما همه این اتفاقات را رقم می‌زنید که سلامتی را داشته باشی و سلامتی ارزش دارد و امکان ندارد که بر سر سلامتی کسی معامله کند مگر اینکه طرف از تیمارستان آمده باشد. این اتفاقات برای همه پیش می‌آید ولی برای من بیشتر هم پیش آمد.

با این شرایط که تعریف کردی به نظر می‌رسد این دوست داشتن یکطرفه باشد. یعنی فقط تو این تیم را دوست داشتی اما استقلال به تو وفا نکرد.

 به نظر من به این حد هم نمی‌توان دلخور بود و از یک‌سری مسائل گلایه کرد. اگر گلایه باشد هم فایده‌ای ندارد. به جز فوتبال همه از خیلی چیزهای دیگر هم دلخورند اما این دلخوری باعث می‌شود تا شرایط و اوضاع بهتر شود؟ به نظر من نباید اصلا فکرش را هم کرد. یک چیزی بود که پیش آمده و حالا باید به آینده قوی فکر کرد. یک موقع شما به گذشته فکر می‌کنید که یک چیزهایی یادتان نرود و بدانید که در چه شرایطی بودید و آن موضوع شما را قرص می‌کند اما اینکه همه‌اش بخواهید به این مسائل فکر کنید اصل ماجرا را از دست می‌دهید. به همین دلیل نباید زیاد توجه کرد و باید با صبوری پیش رفت. اگر شما یک تیم را از بچگی انتخاب کردید و به پای آن ماندید و دوستش داشتید، همان‌طور که کنار این تیم خوش هستید و با آن لذت می‌برید باید سختی‌هایش را هم بپذیرید. حالا برای من روی دیگر داستان اتفاق افتاده و باید دشواری‌هایش را هم بپذیرم. هرچه بوده، تمام شده و از الان به بعد برایم مهم است که چه اتفاقاتی می‌افتد، دیگر اینکه بدشانس بودم یا خیر؛ پیش آمده و تمام شده و فقط باید به روبه‌رو فکر کرد.

به‌عنوان بازیکنی که یک دهه در استقلال است چرا این باشگاه چندین سال است که از موفقیت دور می‌ماند؟

 این موضوع فقط به‌خاطر بی‌ثباتی اتفاق افتاده. استقلال در این سال‌ها ثبات نداشته و مدام درحال تغییرات بوده. ما تغییرات زیادی را سپری کردیم و این موضوع فقط به همین دلیل است. ما خیلی تغییرات داریم و همین موضوع ما را از اهداف‌مان دور کرد. اگر ثبات داشتیم خیلی از اتفاقات امروز به وجود نمی‌آمد و اصل قضیه همین عدم ثبات است که عامل اتفاقات بدی می‌شود.

فصل نوزدهم برای استقلال چطور سپری شد؟ همین فصلی که 2 نایب‌قهرمانی برای این تیم به دست آمد.

 این فصل می‌توانست خیلی قشنگ‌تر تمام شود اما متاسفانه یک‌سری اتفاقات افتاد که شرایط را سخت کرد و من هم خیلی از این اتفاقات ناراحت شدم.

برای خودت بیشتر ناراحت شدی یا تیم؟

 برای همه. من به شخص کاری ندارم، برای خود استقلال ناراحت شدم چون می‌شد فصل بهتری برای این تیم باشد. به نظرم همه‌جوره حق استقلال خیلی بیشتر از این حرف‌هاست و حقش این وضعیت نیست.

می‌دانیم در شرایط فعلی دوست نداری درباره وضعیتت با استقلال صحبت کنی اما کوتاه بگو که فکر می‌کنی چه اتفاقی می‌افتد؟

 همین‌قدر بگویم که تا چند روز آینده تکلیف مشخص می‌شود.

* نویسنده: محمدرضا حاجی‌عبدالرزاق، روزنامه‌نگار

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰